شنبه 17 خرداد 1398
برای من نوشته گذشته ها گذشته تمام قصه هام هوس بود
برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود
كاشكی خبر نداشتی دیونه نگاتم یه مشت خاك ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
كاشكی صدای قلبت نبود صدای قلبم كاشكی نگفته بودم تا وقت جون دادان باهاتم
نوشته هرچه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای زیادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد
كاشكی نبسته بودم زندگیمو به چشمات
كاشكی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات
لعنت به من كه آسون به یك نگات شكستم
به این دل دیونه راه گریز و ساده بستم
برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود
كاشكی خبر نداشتی دیونه نگاتم یه مشت خاك ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
كاشكی صدای قلبت نبود صدای قلبم كاشكی نگفته بودم تا وقت جون دادان باهاتم
نوشته هرچه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای زیادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد
كاشكی نبسته بودم زندگیمو به چشمات
كاشكی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات
لعنت به من كه آسون به یك نگات شكستم
به این دل دیونه راه گریز و ساده بستم
نظرات شما عزیزان:
نويسنده : Reza&Elahehnaz