دو شنبه 12 خرداد 1393
نجوای عاشقانه هایم...نباید که فراموش کنی همه چیز ها عطر صورتم را گرمی دستانم را نباید فراموش کنی که تنها من بودم که در تمام آن ساعت ها دستانت را می فشردم و تو کنار می زدی موهایم را از روی صورتت دست میکشیدی به گونه هایم و صدایت را به گوش هایم نوید می دادی دکمه های آغوشت را باز می کردم گوش می سپردم به نجوای قلبت صدای قلب تو و موهای مجعد من صدای نفس هایمان تنها کلامی بود که بینمان مبادله می شد
نظرات شما عزیزان:
نويسنده : Reza&Elahehnaz